مووبین

سریال قهوه تلخ، در ۱۲۰ اپیزود منتشر شد و کل ماجرای سریال قهوه تلخ، با نوشیدن قهوه تلخ، شروع شد؛ در فصل اول، نیما زند کریمی استاد تاریخ است؛ اما به دلیل خوب نبودن شرایط مالی‌اش، تصمیم دارد تدریس را کنار گذاشته و کتاب‌هایش را به کتابخانه اهدا کند، بعد از آن هم به داراب برود و در کنار خانواده‌اش زندگی کند. در این بین با دختری آشنا می‌شود که علاقمند به یادگیری تاریخ است؛ این دختر، به نیما می‌گوید که در ۵ سال اخیر دوره زندیه، اتفاقاتی رخ داده که در هیچ کتاب تاریخی نوشته نشده و ...

باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی می‌کند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی می‌شود و...

سریال موچین، نمونه‌ای از سریال‌های کمدی است که در چند سال اخیر همانند بسیاری از سریال‌ها به پخش شبکه خانگی رسید. داستان سریال، ماجرای دختر و پسر عاشق به نام فرزاد و سیما را روایت می‌کند که عاشقانه، همدیگر را دوست دارند؛ اما سخت گیری پدر سیما در رابطه با ازدواج دختر اولش (مینا) کمی شرایط را برای این دو جوان عاشق، مشکل کرده است. فرزین داستان ما، برای اینکه فرزاد و سیما بتوانند با یکدیگر ازدواج کنند، به فرزاد می‌گوید ...

داستان سریال نمایش خانگی می‌خواهم زنده بمانم، از آنجایی شروع می‌شود که هما حقی و نامزدش، همراه با خانواده هما، تصمیم می‌گیرند برای پدر خانواده که همایون حقی نام دارد، تولد بگیرند؛ اما زمانی که پدر به خانه می‌رسد، شرایط، آن طوری که باید، پیش نمی‌رود. هما، برای اینکه بتواند به پدرش، در آزادی، کمک کند، به سراغ فردی به نام امیر شایگان می رود؛ نادر هم علی رغم تمایل او، به هما کمک می‌کند. در ادامه، شخصی به نام کاوه، برای اینکه همایون حقی از اعدام نجات پیدا کند، نقشه خطرناکی به ذهنش می‌رسد و ...

داستان هم گناه، ماجرای ‌خانواده‌ای متشکل از ۳ برادر، یک خواهر و فرزندان آنها را روایت می‌کند. به جز یکی از برادرها به نام فریبرز که حرفه پلیسی را انتخاب کرده، بقیه اعضای خانواده، یک شرکت بزرگ پرورش گل و گیاه دارند و همگی در آن، مشغول به کار هستند؛ این شرکت، شغل موروثی این خانواده محسوب می‌شود. هر کدام از این افراد، ماجراهای متفاوتی دارند که سبب جذابیت هر چه بیشتر این سریال شده است. یکی از این ماجراها، مربوط به فریبرز است و ...

داستان سریال هیولا، از آنجایی شکل گرفت که فرهاد اصلانی در نقش هوشنگ شرافت که یک معلم با شرافت بود، از نظر مالی در زندگی‌اش به تنگنا می‌خورد و آسیب می‌بیند. هوشمند کامروا، یکی از دانش آموزان هوشنگ بود؛ پدر هوشمند، کامران کامروا نام داشت که فردی بسیار پولدار بود؛ اما بیشتر از نصف ثروت او از راه دزدی و کارهایی خلاف به دست آمده بود. به هر حال، هوشنگ، از طریق پسر کامران، به آنها نزدیک می‌شود و کم کم از شرافت و خوب بودن فاصله می‌گیرد و...

قصه سریال ویلای من، از آنجایی شروع می‌شود که پیرمردی ۹۰ ساله به نام مشکات که بسیار پولدار است، کم کم به مرگ نزدیک می‌شود؛ این فرد، فرزندی ندارد و هرگز ازدواج نکرده است. وکیل او، تلاش می‌‎کند که وراث این پیرمرد را پیدا کند؛ ناگهان، ۲ فرد به نام‌های ارسلان و هدایت که در یک رستوران، مشغول به کار هستند، از ماجرا باخبر می‌شوند و سعی می‌کنند خود را به عنوان وراث مشکات، معرفی کنند. ارسلان، برای اینکه از مسائل مختلف در ویلا باخبر شود، وارد ویلا می‌شود و ...

این مجموعه نمایش خانگی بسیار جذاب که با اجرای چند عروسک در نقش حیواناتی مثل آهو، شیر، خرس، مارمولک، خرگوش، شغال، قورباغه، سگ، قوچ، گربه، دو فک و روباه ساخته شده، موضوع پیرامون طبیعت و محیط زیست را به نمایش می گذارد. در خلاصه ای از این سریال آمده، زمانی که جای درخت و گیاه را سیمان، آهن و ساختمان پر می کند، حیوانات بیچاره، برای بقای خود، راهی به جز شهرنشینی ندارند؛ به همین دلیل، ختن و خمار، دو آهویی هستند که بازیگران نقش اصلی این مجموعه نمایش خانگی به شمار می روند؛ این دو آهو، به دلیل مشکلاتی، مجبور به فروش سرزمین مادریشان که دشت ناز نام دارد، می شوند. آنها پس از فروش آن زمین، به شهرنشینی روی می آورند و برای سکونت در شهر، یک آپارتمان کوچک را خریداری می کنند.

مولک، یکی از شخصیت‌های این مجموعه نمایش خانگی است که با رفتن به کوچه مروارید، رفتارهای عجیب و غریبی را شاهد می‌شود. در ادامه، هیبت خان داستان، تصمیم می‌گیرد تا شخصیت داداشی را به یک مرد قوی تبدیل کند و جناب خان هم در تلاش است تا مربی داداشی شود. کاراکتر دیگری به نام دارچین، در ادامه داستان که شخصیتی زورگو دارد و ...

«من عاشق زمستونای اینجام. قشنگ نیست؟ – قشنگه ولی سختی داره. پنج هزار کیلومتر پرواز می کنن فقط برای این که زنده بمونن. اولش خیلی ترسناکه ولی تهش خونه شونو پیدا می کنن. – اگه به تهش برسن. – بلد باشن می رسن.»