باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
سال انتشار: 1392
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
باغ (گنج) مظفر، تنها میراث به جا مانده از خان قلی خان در منطقه قلهک تهران است؛ این عمارت، آنقدر بزرگ است که در یک طرف آن، مظفر زرگنده (مظفر خان) به همراه خانواده خود در آنجا زندگی میکند و در طرف دیگر این باغ، منصور زرگنده که پسرعموی مظفر خان است. در ادامه داستان، فروغ الزمان که دختر مظفرخان است، خواستگاری دارد که از ازدواج با او پشیمان شده و فروغ الزمان که تا پیش از این خواستگار، ۳ ازدواج ناموفق داشته است، دچار شکست عشقی میشود و...
قصه سریال ویلای من، از آنجایی شروع میشود که پیرمردی ۹۰ ساله به نام مشکات که بسیار پولدار است، کم کم به مرگ نزدیک میشود؛ این فرد، فرزندی ندارد و هرگز ازدواج نکرده است. وکیل او، تلاش میکند که وراث این پیرمرد را پیدا کند؛ ناگهان، ۲ فرد به نامهای ارسلان و هدایت که در یک رستوران، مشغول به کار هستند، از ماجرا باخبر میشوند و سعی میکنند خود را به عنوان وراث مشکات، معرفی کنند. ارسلان، برای اینکه از مسائل مختلف در ویلا باخبر شود، وارد ویلا میشود و ...
قصه سریال ویلای من، از آنجایی شروع میشود که پیرمردی ۹۰ ساله به نام مشکات که بسیار پولدار است، کم کم به مرگ نزدیک میشود؛ این فرد، فرزندی ندارد و هرگز ازدواج نکرده است. وکیل او، تلاش میکند که وراث این پیرمرد را پیدا کند؛ ناگهان، ۲ فرد به نامهای ارسلان و هدایت که در یک رستوران، مشغول به کار هستند، از ماجرا باخبر میشوند و سعی میکنند خود را به عنوان وراث مشکات، معرفی کنند. ارسلان، برای اینکه از مسائل مختلف در ویلا باخبر شود، وارد ویلا میشود و ...
قصه سریال ویلای من، از آنجایی شروع میشود که پیرمردی ۹۰ ساله به نام مشکات که بسیار پولدار است، کم کم به مرگ نزدیک میشود؛ این فرد، فرزندی ندارد و هرگز ازدواج نکرده است. وکیل او، تلاش میکند که وراث این پیرمرد را پیدا کند؛ ناگهان، ۲ فرد به نامهای ارسلان و هدایت که در یک رستوران، مشغول به کار هستند، از ماجرا باخبر میشوند و سعی میکنند خود را به عنوان وراث مشکات، معرفی کنند. ارسلان، برای اینکه از مسائل مختلف در ویلا باخبر شود، وارد ویلا میشود و ...